سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  واگویه ها
دانش، تو را به آنچه خدایت بدان فرمان داده راهنمایی می کند و زهد، راه ترا به سوی آن آسان می گرداند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدهای وبلاگ
50474
بازدیدهای امروز وبلاگ
0
بازدیدهای دیروز وبلاگ
2
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
واگویه ها
مرضیه
اولا:سلام،و اما بعد اهل ایرانم سرزمینی اهورایی و جاودانه تا همیشه تاریخ. و در دل طبیعتی زندگی میکنم که مردمانش سبزند چون جنگلهایش و آبی و جاری اند همچون دریای بیکرانش
لوگوی وبلاگ
واگویه ها
فهرست موضوعی یادداشت ها
غزه . فلسطین . مسلمانی . یهود .
بایگانی
تمام اندوخته های من
مناسبت های بیشمار
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
پاییز 87
زمستان 87
اوقات شرعی
لینک دوستان

معلوم الحال مجهول الهویه
ح. زینتی ( یه وبلاگ خوب با یه دوست خوب)
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
خاطرات یک خبرنگار
ایمان

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟ دوشنبه 90 آبان 23  ساعت 9:23 صبح

روز جمعه ای بود مثل روزهای دیگر. اما انگار تفاوتی کوچک داشت برای من و امثال من
که شاید کی از امتحان های زندگیمان را باید پس می دادیم.

بهتر بگویم تا زیاد معطلتان نکنم. امتحانی بود به نام امتحان آزمون استخدامی
نهاد کتابخانه های کل کشور در مورخه 20/8/90

غیر رشته کتابداری رشته های بسیاری در این آزمون بودند: تاریخ، الهیات،ادبیات و...
و این در نظرم اشکالی بسیار بزرگ داشت و دارد. چرایش بماند برای خودم و بچه های
همدرد مثل من.

قصدم از مطرح کردن این مسئله بازگویی مسئله ای بزرگتر بود که از آن روز تا بحال ذهنم
را مشغول خود کرده است. و آن یکی از سوالات امتحان بود.

گمان نمی کنید سوالی باشد که انسان را اینقدر درگیر خودش کند؟

پس باید ببینید چه بود و خوشحال می شوم جواب هایتان را برایم بفرستید.

سوال: در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟

1-    ایران فعالیت هسته ای خود را متوقف کند.

2-    ایران با آمریکا رابطه سیاسی و اقتصادی برقرار کند.

3-    دست از شعار مرگ بر آمریکا برداریم.

4-    دست از اهداف و اعتقادات نظام جمهوری اسلامی برداریم.

 

از نظر من این سوال بسیار شیطنت آمیز بود. چرا؟ چون نظرسنجی نبود که بگوییم
می خواستند نظرمان را بخواهند و تجزیه و تحلیلش کنند. سوالی امتحانی بود و برایش
نمره در نظر گرفته شده بود و ضمنا پاسخ به این سوال موافقت با یکی از چهار گزینه بوده است.

منتظر پاسخ شما هستم.

(این سوال از بخش سیاسی- اجتماعی به شماره 110 مطرح شده بود.)             

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن سفر به دیدار دوست پنج شنبه 90 آبان 12  ساعت 11:2 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت     عیسی دمی کجاست که احیای ما کند

جلسه بسیج دانشجویی شهرستان بود. حرفها زده شد و بحث ها و نظرات رد و بدل شد. آخر جلسه گفتند:
قرار است برویم دیدار محبوب دلهایمان، نائب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام خامنه ای.
بهتمان زد و گمان کردیم شوخی است یا بعدا قرار است برویم. اما وقتی گفته شد همان شب حرکت
می کنیم.همه به جنبش افتادند.تلفن ها زده شد و تقریبا همه قرار شد برویم.ساعت 12:00 بامداد به راه افتادیم
.

 آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است      یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

صبح رسیدیم تهران. نماز را خوانده و صبحانه خوردیم و بعد مدتی معطلی راه افتادیم به طرف حسینیه
امام خمینی( ره). بعد گرفتن کارت ورود در صف طویلی برای تحویل وسایل ( هر چه که داشتیم)
و سپس در حلقه های بازدید بدنی قرار گرفتیم. حلقه اول بازرسی بدنی را پشت سر گذاشتیم و بعد
ورود به محوطه و تحویل کفش ها به کفشداری، وارد حلقه دوم بازرسی بدنی شدیم که دقیق تر بود.
پس از پذیرایی با کیک و شیر کاکائو که خیلی چسبید (البته جایتان خالی!) وارد دور سوم شدیم.
و بعد آن بلاخره ما بودیم و حسینیه و انتظار دیدار.

مدتی به انتظار گذشت، مدتی به شعر خوانی یک شاعره مشهدی، مدتی به صحبت های مجری و شعار
دادن  تا آنکه جمال دل آرای نائب مهدی فاطمه( عجل الله) آمدند.

رهبر عاشقان آمد

 

 ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد    دل رمیده ما را انیس و مونس شد

و از میان در حسینیه وارد جایگاه شدند. همه هجوم آورند جلو و من بیچاره آن وسط افتادم زمینخیلی خنده‌دار و
تا می خواستم بلند شوم دوباره می افتادم تا آنکه دوستم دستم را گرفت و بلندم کرد. آنقدر جمعیت زیاد
بود که ابتدا نتوانستم چهره زیبا و سپید موی محبوب و رهبرم را زیارت کنم.
بعد نشستن بچه ها مدتی ایستادم تا ببینمش.

آقا جان بلاخره انتظار چندین ساله ام به سر رسید و به دیدارت آمدم. آمدم تا خاک پایت را سرمه
چشم کنم. جانم به فدایت آقاجان

سلام آقا

 

قریب به ده دقیقه به شعار و حمایت از مقام عظمای ولایت گذشت. و سپس امام خامنه ای به ایراد
سخنرانی در مدت سی دقیقه پرداختند. صحبت کردند از خودسازی، وضعیت جوامع غربی در
حال حاضر و ...
نمی دانم این مدت چگونه گذشت فقط فهمیدم آخر سخنرانی است چون دعایمان
کردند و بعد خداحافظی. اشک و دعای بچه ها  بدرقه راهشان. و تمام..

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند       پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد

آه که چه زود گذشت. به اندازه چند ثانیه ! هنوز در باورم نیست که به دیدار محبوب و امامم رفته ام!
واقعا او را دیده ام! واقعا به زیارتش آمدم. به خیال می مانست تا واقعیت آنقدر که زمان دیدار کم بود.

اما هر چه بود چه خیال چه واقعیت آنقدر زیبا بود که رویایش را نیز قبول دارم.

خیال روی تو در هر طریق همره ماست                     نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

الهی الهی   از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.

آمین یا رب العالمین


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن عذرخواهی پنج شنبه 89 شهریور 4  ساعت 1:19 عصر

با سلام به همه دوستان عزیز

 شرمنده شرمنده . مدت زیادی میشه که ننوشتم. می دونم از سهل انگاری و بی حوصلگی خودم بوده.

انشاءالله جبران می کنم. به زودی زود

یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن شهدای عرفه سه شنبه 88 آذر 24  ساعت 3:3 عصر

باسمه الله القیوم الشهید

برف می آمد و اشک،و فرشته ها می آمدند پایین که سلامشان کنند و شهیدان ارومیه می آمدند استقبالشان؛حمیدباکری،آقا مهدی و شفیع زاده و ...

حمید باکری ایستاده بود  و آرام لبخندمی زد. احمد کاظمی می دوید که بعد از بیست و دو سال دوری، آقا مهدی را در آغوش بگیرد. از«بدر» تا حالا ندیده بودش. حسن شفیع زاده آمد نزدیک هواپیما و از پشت سر دستانش را گذاشت روی چشم های غلامرضا یزدانی. دستانش را که لمس کرد. خنده همه صورت یزدانی را پر کرد. گفت: شناختمت اما یه چیزی بگو که مطمئن شوم.

شفیع زاده با آن لهجه تبریزی اش گفت: «توپچی که از گلوله توپ نمی ترسد». آخرین جمله ای که در دنیا گفته بود. یزدانی خندید، بلند و شیرین. صورتش پر شده بود از خنده. دست شفیع زاده را تا جلوی دهانش کشید پایین و بوسید. بلند شد و یکدیگر را در آغوش گرفتند.

حالا بقیه فرماندهان شهید توپخانه سپاه هم رسیده بودند: علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی جراح، حسن غاری، سید یوسف کابلی، جعفر نجفی آشتیانی، حبیب الله کریمی، کمال ذوالانوار،محسن نورانی و ...

شهیدان توپخانه صف کشیده بودند برای استقبال فرمانده شهید توپخانه سپاه «سردار شهید غلامرضا یزدانی»

همه می دانستند که یزدانی بارها وصیت کرده بود که او را در کنار هم رزمی به خاک بسپارند که با هم شهید می شوند و احمد کاظمی گره این وصیت را گشود. خود احمد هم وصیت کرده بود که پیکرش را در تخت فولاد اصفهان و کنار حسین خرازی در خاک بگذارند.

احمد کاظمی گفته بود: از کنار قبر حسین خرازی دری به بهشت لقای پروردگار باز است.

والسلام

«برگرفته از ویژه نامه شهدای عرفه دی ماه 1385 »


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن همه شهدا تهرانی نبودند یکشنبه 88 آذر 8  ساعت 11:38 صبح

با سلام بر همه همراهان و دوستان

 

امروز مطلبی میذارم برگرفته از مجله امتداد به قلم سید علی میر افضلی از کرمان البته به اقتباس ( باید امانتدار حق مولف هم باشیم دیگه!!)

 

در یکی از برنامه های پلاک هشت در خلال گفت و گو گزارشی پخش شد و از جوانان سوال شد که چهره هایی مثل آوینی و همت و چمران و.. را می شناسند یا نه؟که اغلب شان جز نام چیزی در مورد این عزیزان نمی دانستند. این در حالی بود که اغلب شان اطلاعات خوبی در مورد دیوید بکهام و رابرت دنیرو و از این قبیل داشتند.شاید به نظر برسد آسیب شناسی خوبی شده در مورد غفلت دست اندرکاران در شناساندن کسانی که سربلندی امروز ما مدیون فداکاری یروز آنهاست. اما غفلتی بزرگتر و دردآورتر نیز هست و اینکه اگر از همان گزارشگر و تهیه کننده و مجری بپرسیم تیم مس کرمان را می شناسی یا شهید حاج علی محمدی پور را؟قائدتا اولی را بهتر می شناسد.آنها فقط کسانی را می شناسند که فقط عنوان فرماندهی را داشته و سرو کارشان به پایتخت افتادهباشد. آنها لشگر محمد رسول الله(ص) را می شناسند ولی از لشگر 41ثارالله، لشگر 25 کربلا، لشگر انصار الحسین و ..چیزی نمی دانند.این نگاه پایتختی که همه چیز را در چارچوب خودش می بیند و سعی نمی کند خودش را به مناظر و مرایا نزدیک کند و آن را بهتر شناسد در حوزه دفاع مقدس هم دست بردار صدا و سیما و کارگردان و .. نیست. البته نه اینکه نباید نوشت. اما باید سهم دیگران را فراموش کنیم و بکوشیم که خود را به ساحت معنویشان نزدیک کنیم. این جان های زیبا،دیدنی بسیار دارد.

مثلا ده سال پیشمسئولان کنگره سرداران کرمان یادداشت های مربوط به شهید میرافضلی را به نویسنده ای خوب دادند که سرو سامانش دهد. این مومن اصلا سعی نکرد خود را به فضای زندگی این شهید نزدیک کند و یا از آداب و رسوم و محیط زندگی او چیزی بداند،بنابراین لحن شهید میرافضلی در  کتاب شبیه شد به به لحن برو بچه های لشگر محمد رسول الله(ص) و انگار همه آنها درناف تهران خاطرات خود را بازگو کرده اند.

وقتی نگاه هنرمندان و مسئولان حوزه های دفاع مقدس از این دست است،نباید انتظار معجزه ای در جامعه داشت. قدم اول را باید این گونه مسئولین بردارند و بعد گله کنند که چرا شهیدان غریبند. ما اگر افق دیدمان همین چند شهید معروف باشد که تهرانی بوده اند یا به  تهران رفت و آمد می کرده اند نباید از جوانان انتظاری داشته باشیم.

یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن سخنی با خدا یکشنبه 88 مهر 26  ساعت 1:1 عصر

بارالها!

 من خود می دانم که چه کرده ام و چه معصیت هایی که مرتکب نشده ام.در آن حین از تو خجالت نکشیدم. در حالی که اگر در نزد بنده ای انجام می دادم تا ابد سر بلند نمی کردمٍ‍؛ ولی با آنهمه گناه و معصیت از رحمت بی کران تو ناامید نیستم. من بنده ای روسیاه بودم که تو مرا اکثر اوقات خوب جلوه دادی و در میان مردم آبرو بخشیدی.شکر می نمایم تو را در قبال این مهربانی، تو راه توبه و بازگشت را به روی بندگانت گشودی و من هم با چشمی گریان و  دلی پشیمان با گذاشتن پیشانی ام بر خاک، اعلام ذلیلی می کنم.

خدایا! من هرگز متکی به سلاح و نارنجک نیستم. تنها تو را یاور و مددکار می دانم و به آیه شریفه «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» از صمیم قلب اعتقاد دارم.

فرصت خیلی کم است و چند ساعت دیگر حمله سرنوشت سازی آغاز خواهد شد، همه امید پرواز دارند و شهادت بال و پر است برای پرواز، خوشا به حال کسانی که میزانشان خدا و اولیای خداست

 

(برگرفته از مجله امتداد)                               « شهید علی رضا هاشم پور»

 

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن و باز هم سلام دوشنبه 88 شهریور 30  ساعت 1:12 عصر

سلام  و با عذرخواهی فراوان

به زودی روزآمد می کنم.

منتظرم بمونید

در ضمن عیدتون مبارک

فعلا خداحافظ


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟
سفر به دیدار دوست
عذرخواهی
شهدای عرفه
همه شهدا تهرانی نبودند
سخنی با خدا
و باز هم سلام
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن