سلام بر همه دوستان
می دانم دیر به دیر میام. ولی شما به بزرگی خود ببخشایید
می خوام شعری براتون بنویسم که مدتها پیش در کتابی خواندم. از گوته است و در ستایش آخرین منجی:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آل وسلم) تنهاست
مزارع. آسمان مشحون از ستارگان است
نتوان گفت احساسات روانم را
نتوان یافت تاثرات شما را
کیست که گوش به شکوه ها فرا میدهد؟
کیست که دیده به دیدگان ملتمس میگشاید؟
عاد، این کوکب کریم، باینسو می درخشد
خداوندا، ای مولای من،
او رحیمانه به من مینگرد
بمان! بمان! آیا نگاهت را از من منحرف میسازی؟
چگونه می توان وجود نهانی را دوست داشت؟
درو بر تو ای ماه، ای طلیعه افلاک
خداوندا، ای مولای من،
تو فروزنده صراط منی
نگذار، نگذار من و امتم
در ظلمت ظلال فرو مانیم
ای خورشید آذرین، به تو این قلب سوزان را ایثار میکنم
خداوندا، ای مولای من،
با دیدگان جهان بینت رهنموم باش
ظلمتی ژرف مرا در بر میگیرد
آیا تو فرود می آیی، ای تجلی جلال؟
ای قلب عشق آفرین، در آغوش گیر آفریدگار را
خداوندا،
ای دوستدار عالمیان، ای مولای من
تو خورشید، ماه، ستارگان
گیتی، آسمان و مرا آفریدی
( برگرفته از: کتاب دیوان شرقی گوته)
|