سلام بر شما دوستان
چند روز قبل در دانشگاه یادواره یکی از شهدای دانشجو به نام شهید بزرگوار علیرضا زنگی توسط بسیج برگزار شد. کلی هم برنامه و تدارکات دیده شد ولی بچه ها چندان استقبال نکردند که این هم از کم لطفی اونا بوده اما چند اتفاق جالب افتاد. اول من یکی از دوستان خوب رو که در سفر جنوب با ایشون بودم رو مجددا دیدم و خیلی خوشحال شدم. دوم: از مدتها قبل یکی از دوستانم قول داده بود برام عکس شهید همت رو بیاره ولی نشد و من اون روز جمع کردن پوسترهای شهدا عکس شهید همت رو دیدم و خیلی دوست داشتم که اونو داشته باشم که با عنایت خود شهید صاحب عکس فردای اون روز در دفتر بسیج اونو به من داد. سوم: از صدقه سر این یادواره به کمک جدی خانم ها و همراهی برادران دستی به سر و گوشه دفتر بسیج کشیده شد،چون متاسفانه برادران چندان توجهی نداشتند. چهارم:عید امسال رفته بودیم جنوب با بچه های بسیج دانشگاه در بازگشت نواری گذاشته شد در مورد ناظر بودن شهدا بر اعمال بچه ها و اینکه یکی از شهدا به خواب دختر دانشجویی می آید و به او می گوید ما تک تک شما را با آمدن دم خانه تان به این زیارت دعوت کرده ایم. خیلی دوست داشتم اون نوارو گیر بیارم و حتی با یکی از برادران هماهنگ کردم که نوارو از صاحبش بگیره و برای منم کژی کنه ولی بنا به دلایلی نشد. حالا بهد نه ماه از اون سفر روحانی تو یادواره همون نوارو به صورت سی دی تصویری به ما و همه مهمانان هدیه کردند اون روز حال خیلی خوشی داشتم نمی دونم براتون ژیش اومده که احساس مفید بودن کنید اون روز من به خودم گفتم اگر یک روز در عمرت رو مفید بوده باشی اون امروزه خوب حرفهام ته کشید بهتره فعلا رفع زحمت کنم
یاعلی
|