سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  واگویه ها
بدترین دانش آن است که هدایتت را تباه کند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدهای وبلاگ
52602
بازدیدهای امروز وبلاگ
30
بازدیدهای دیروز وبلاگ
11
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
واگویه ها
مرضیه
اولا:سلام،و اما بعد اهل ایرانم سرزمینی اهورایی و جاودانه تا همیشه تاریخ. و در دل طبیعتی زندگی میکنم که مردمانش سبزند چون جنگلهایش و آبی و جاری اند همچون دریای بیکرانش
لوگوی وبلاگ
واگویه ها
فهرست موضوعی یادداشت ها
غزه . فلسطین . مسلمانی . یهود .
بایگانی
تمام اندوخته های من
مناسبت های بیشمار
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
پاییز 87
زمستان 87
اوقات شرعی
لینک دوستان

معلوم الحال مجهول الهویه
ح. زینتی ( یه وبلاگ خوب با یه دوست خوب)
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
خاطرات یک خبرنگار
ایمان

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن ایام امتحان شنبه 86 بهمن 6  ساعت 10:53 صبح

با سلام خدمت شما دوستان و همراهان

نمی خواستم در مورد این موضوع مطلب بنویسم ولی نشد، و حالا ماجرا

از اوایل دی شروع شد. در کتابخانه ای که به صورت یارمند مشغولم کتابداری گفت که گاز شهرشان قطع شده. وقتی برگشتم و موضوع را برای خانواده تعریف کردم هر کس نظری داشت. دو روز بعد گاز ما به مدت 48 ساعت قطع شد.نمی دانستیم باید چکار کنیم چون بجز یک بخاری برقی و پلوپز وسیله دیگری نداشتیم و همه وسایل گازسوز بودند. بهرحال تحمل کردیم چون فکر می کردیم موقتی است و مدتی بعد شک به یقین تبدیل شد چون گاز وصل شده بود،اما با شعله کم به طوریکه فقط یک بخاری آنهم با شعله متوسط را روشن می کرد.حدود دو هفته گذشت.

به خانه مادربزرگم رفته بودیم تا سری به او بزنیم.خانه مادربزرگم تا دریا فاصله ای حدود 30دقیقه ای با ماشین دارد ولی با اینحال چنان برفی آمده بود که من و برادرم در حیاطشان برف بازی می کردیم. همانروز فهمیدیم که آقای احمدی نژاد آمده ساری. پس خوشحال شدیم از باب اینکه بلاخره گاز وصل می شود قول مساعد دادند و رفتند. ولی  ول وقتی رفتیم خانه همان یک بخاری که روشن می شد گازش قطع شد برای مدت 12 روز تا تاسوعا و عاشورا که برای آنه مردم زیاد سختی نکشند گاز وصل و سپس قطع شد تا دیشب که دوباره وصل شد و باز هم به اندازه ای که یک بخاری روشن شود.

روزهای اول مازندران افتضاح بود مانند اینکه زلزله یا سیلی بیاید.نانی در دسترس نبود.اصلا نمی دانستیم که چطور باید غذا تهیه کنیم. تمام فعالیت های شهر فلج شده بود،واویلایی بود. بعضی از مغازه داران خدانشناس چراغ های والر و بخاری های برقی را چند برابر قیمت می فروختند و مردم چاره ای غیر از خرید نداشتند و ما هم مجبور شدیم کرسی درست کنیم و مثل شب های چله مادر بزرگ ها زیر آن دراز بکشیم و کارهایمان را انجام دهیم.

شنیدم که مسئولین گفته اند چند میلیون کمک به مردم کرده اند ولی ما که در بطن این مردم بودیم چیزی ندیدیم،تنها حرفها و هندوانه زیر بغل مردمشان راشنیدیم که آنهم برای مردم نان و آب نمشد. تازه جالب اینجا بود که مدتی پیش در آب شرب شهری شن بود به مقدار زیاد

خدا به ما رحم کند.اینجا مدارس حدود دو هفته تعطیل بود. نه فقط برای سرما بلکه برای آنکه وسیله گرمایی در کار نبوده تا بچه های مردم را گرم کند. حالا نه اینکه در خانه اشان بوده

حرف زیاد است و مجال کم

یا علی

 

پیوست در تاریخ:14/11/1386

حدود یه هفته است است که گاز وصل شده و الحمدلله مشکلی نیست. ولی شنیده ها حاکی است که احتمال دارد باز قطعی پیش بیاید. 


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟
سفر به دیدار دوست
عذرخواهی
شهدای عرفه
همه شهدا تهرانی نبودند
سخنی با خدا
و باز هم سلام
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن