سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  واگویه ها
بدترینِ برادرانت، کسی است که از خیر [رساندن] باز ایستد و تو را نیز با خود، باز دارد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدهای وبلاگ
52679
بازدیدهای امروز وبلاگ
19
بازدیدهای دیروز وبلاگ
30
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
واگویه ها
مرضیه
اولا:سلام،و اما بعد اهل ایرانم سرزمینی اهورایی و جاودانه تا همیشه تاریخ. و در دل طبیعتی زندگی میکنم که مردمانش سبزند چون جنگلهایش و آبی و جاری اند همچون دریای بیکرانش
لوگوی وبلاگ
واگویه ها
فهرست موضوعی یادداشت ها
غزه . فلسطین . مسلمانی . یهود .
بایگانی
تمام اندوخته های من
مناسبت های بیشمار
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
پاییز 87
زمستان 87
اوقات شرعی
لینک دوستان

معلوم الحال مجهول الهویه
ح. زینتی ( یه وبلاگ خوب با یه دوست خوب)
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
خاطرات یک خبرنگار
ایمان

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن شهدای عرفه سه شنبه 88 آذر 24  ساعت 3:3 عصر

باسمه الله القیوم الشهید

برف می آمد و اشک،و فرشته ها می آمدند پایین که سلامشان کنند و شهیدان ارومیه می آمدند استقبالشان؛حمیدباکری،آقا مهدی و شفیع زاده و ...

حمید باکری ایستاده بود  و آرام لبخندمی زد. احمد کاظمی می دوید که بعد از بیست و دو سال دوری، آقا مهدی را در آغوش بگیرد. از«بدر» تا حالا ندیده بودش. حسن شفیع زاده آمد نزدیک هواپیما و از پشت سر دستانش را گذاشت روی چشم های غلامرضا یزدانی. دستانش را که لمس کرد. خنده همه صورت یزدانی را پر کرد. گفت: شناختمت اما یه چیزی بگو که مطمئن شوم.

شفیع زاده با آن لهجه تبریزی اش گفت: «توپچی که از گلوله توپ نمی ترسد». آخرین جمله ای که در دنیا گفته بود. یزدانی خندید، بلند و شیرین. صورتش پر شده بود از خنده. دست شفیع زاده را تا جلوی دهانش کشید پایین و بوسید. بلند شد و یکدیگر را در آغوش گرفتند.

حالا بقیه فرماندهان شهید توپخانه سپاه هم رسیده بودند: علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی جراح، حسن غاری، سید یوسف کابلی، جعفر نجفی آشتیانی، حبیب الله کریمی، کمال ذوالانوار،محسن نورانی و ...

شهیدان توپخانه صف کشیده بودند برای استقبال فرمانده شهید توپخانه سپاه «سردار شهید غلامرضا یزدانی»

همه می دانستند که یزدانی بارها وصیت کرده بود که او را در کنار هم رزمی به خاک بسپارند که با هم شهید می شوند و احمد کاظمی گره این وصیت را گشود. خود احمد هم وصیت کرده بود که پیکرش را در تخت فولاد اصفهان و کنار حسین خرازی در خاک بگذارند.

احمد کاظمی گفته بود: از کنار قبر حسین خرازی دری به بهشت لقای پروردگار باز است.

والسلام

«برگرفته از ویژه نامه شهدای عرفه دی ماه 1385 »


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟
سفر به دیدار دوست
عذرخواهی
شهدای عرفه
همه شهدا تهرانی نبودند
سخنی با خدا
و باز هم سلام
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن