سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  واگویه ها
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که به ناحق، پشت مسلمانی را برهنه کند [و بر آن تازیانه زند] و کسی است که به ناحق، کسی را که وی را نزده است، بزند یا آن را که قتلی مرتکب نشده است را بکشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدهای وبلاگ
50606
بازدیدهای امروز وبلاگ
19
بازدیدهای دیروز وبلاگ
10
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
واگویه ها
مرضیه
اولا:سلام،و اما بعد اهل ایرانم سرزمینی اهورایی و جاودانه تا همیشه تاریخ. و در دل طبیعتی زندگی میکنم که مردمانش سبزند چون جنگلهایش و آبی و جاری اند همچون دریای بیکرانش
لوگوی وبلاگ
واگویه ها
فهرست موضوعی یادداشت ها
غزه . فلسطین . مسلمانی . یهود .
بایگانی
تمام اندوخته های من
مناسبت های بیشمار
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
پاییز 87
زمستان 87
اوقات شرعی
لینک دوستان

معلوم الحال مجهول الهویه
ح. زینتی ( یه وبلاگ خوب با یه دوست خوب)
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
خاطرات یک خبرنگار
ایمان

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن واگویه ها چهارشنبه 86 شهریور 28  ساعت 1:46 عصر

با نام او که آغاز و پایان هر چیز به یادش ختم می شود

مدتی بود که می خواستم در مورد موضوعی بنویسم ولی در چه مورد نمی دانستم و این مشکل همیشگی من است. به همین دلیل بیشتر مواقع فی البداهه می نویسم.

اما اینبار در فاصله میان اذان صبح و طلوع فجر که به روایتی درهای آسمان باز است و فرشتگان میان آسمان و زمین در رفت وآمدن،نخوابیم تا بنگارم.

راستش بعد خواندن نماز صبح یاد ماجرایی افتادم که لرزه بر اندامم انداخت.مالک بن انس از یاران امام صادق(علیه السلام)نقل می کند:سالی با امام به سفر حج مشرف شدیم. در روز میقات هنگام تکرار کردن جمله لبیک الهم لبیک متوجه شدم حالتی به امام دست می دهد که نمی توانند ای جمله را بگویند. به ایشان نزدیک شدم و عرض کردم:آقا جان شما باید این ذکر را هر طور شده بگویید. فرمودند:ای مالک چگونه بگویم الهم لبیکاگر خدا بگوید:لا لبیک.

با خود گفتم اگر امام که مقامی معصوم داشته و از گناه مبرایند اینگونه در مقابل خدا ترسانند پس وای به حال ما که بی پرواییم در مقابل ذات احدیت و آنجا که حرم خداست دست به گناه می زنیم.

یاد عهدها و پیمانهایی می افتم که با خدا و شهدا بستم و بعد مدتی پیمان شکنی کردم. یاد حرفهایی که به اونا می زدم و حالا این منم که روسیاه شدم.از اونا می خوام که منو بابت اون حرفها ببخشن .بیشتر اوقات اتفاق می افته که به خدا شکایت می کنیم و میگیم خدا مگه چه کردم که فلان بلا بر سرم اومد. منم تا مدتی پیش همینو میگفتم ولی حالا جرات زدن این حرفم ندارم. اگر خدا برگرده و بگه به خاطر یکی از اون گناهان کوچک و بزرگی که کردی تو رو همین دنیا میخوام عقوبت کنم چی دارم که بگم؟ مسلما هیچ

اما چیزی که این وسط وجود داره امیده امید به جود و کرم خدا به بخشایشش به ستار العیوبیش و به غفار الذنوبی او که هر چه که داده و نداده به نفع ما بوده و حال در این ساعتها و روزهایی که ارزشی هزارها برابر روزهای عادی دارند از او می خواهیم که من روسیاه رو از این معرکه و آزمایش رو سفید بیرون بیاره.    آمین

یا علی


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟
سفر به دیدار دوست
عذرخواهی
شهدای عرفه
همه شهدا تهرانی نبودند
سخنی با خدا
و باز هم سلام
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن