سلام سلامی به زیبایی بهار و گرمای تابستان به شما دوستان خوب
امیدوارم خوب باشید و سرحال. شرمنده از اینکه اینقدر دیر اومدم. امتحانات پایان ترم بود و یه عالمه کتاب که هنوز لاشونو باز نکرده بودم.
امروز رو به تمام کسانی که در امر مبارزه با مواد مخدر،این نابودگر خانواده ها فعالیت میکنند و همینطور شما تبریک میگم.کشور ما جزو پیشقراولان مبارزه با مواد مخدر است و در شاهراه تبادل این مواد بین شرق و غرب.همه ساله شهدای زیادی در این راه تقدیم میشوند ولی هستند افرادی که تنها به فکر خویشند و از هموطنان خود غافل. راستی امروز بیش از 76 تن مواد افیونی در شهرهایی چون تهران،کرمان،یزد به آتش کشیده می شود.به امید روزی که هیچ مواد مخدر و در نتیجه هیچ معتادی در جهان و به خصوص در کشور عزیز و زیبایمان ایران اسلامی وجود نداشته باشد.
*************************************
دومین مطلب:پیشاپیش روز 7 تیر و سالگرد حمله به حزب جمهوری اسلامی ایران و شهادت سید بزرگوار و مجاهد فی سبیل الله و مظلوم انقلاب به تعبیر امام خمینی «شهید آیت الله بهشتی» را به شما ایرانیان عزیز و همیشه سربلند تسلیت عرض میکنم. فردی که به گفته امام عزیزمان خود به تنهایی یکی ملت بود. او که در برابر تمام توطئه های دشمنان مهر سکوت برلب زد به خصوص در برابر رئیس جمهور خائن ایران بنی صدر که ارتباطش با مجاهدین خلق و رژیم بعث افشا شد.شهید بهشتی را فقط زمانی شناختند که به دست عوامل مجاهدین مظلومانه به شهادت رسیده بود.مردم به دلیل تبلیغات مسموم مجاهدین او را دشمن و خائن می پنداشتند غافل از اینکه او مانند خاری در چشم دشمنان این آب و خاک جلوه میکرد و درصدد از بین بردن و محو اویند. کاش او را زودتر میشناختند و آنقدر آزارش نمی دادند و نمک بر زخمش نمی پاشیدند. بهشتی و امثال او هنوز هم غریب و مظلومند چرا که تنها در این یک هفته یادمان می افتد که او هم بود،که باید از او هم قدردانی کنیم و یادش را گرامی بشمریم. در هر حال هفته قوه قضائیه را به تمام قضات و کسانی که دست اندرکار کمک به برقراری قانون در کشورند و به شما هم میهنان خوبم تبریک میگویم و امید دارم روزی برسد که قضات ما عدل علوی را در کشور بر پا کنند.
************************************
سوم:راستش بعد از برگشتن از سفر جنوب می خواستم در موردش بنویسم اما پشیمان شدم،حالا که حدود سه ماه از آن زمان می گذرد فکر میکنم چقدر زود گذشت به یک چشم بر هم زدن و حالا من اینجایم با انبوه خاطرات و کوله باری از دلتنگیها و حسرت ها. مطالب زیادی در مورد جنگ خوانده بودم ولی زمانی که به آنجا رفتم فهمیدم هیچ نمی دانم. به خودم می گفتم چرا دلشان برای جبهه در زمان مرخصی هایشان تنگ میشود به گمان باطل خودم درکشان میکردم ولی حالا و نه تنها حالا از زمانی که قصد برگشت داشتیم در اتوبوس گویی گرد مرگ پاشیده بودند نمی دانم حرفهایم را درک می کنید یا نه ولی آنقدر دلتنگم که گویی چندین سال از آن زمان میگذرد و من تنها مانده ام. نمی دانم شاید خاصیت خاک جنوب اینگونه باشد که هر قدر به آنجا روی باز هم دلتنگی،باز هم حسرت می خوری که چرا از آنجا بهره کافی را نبرده ای.کاش میشد که زمان به عقب برگردد و هنوز می توانستم در آنجا باشم هرچند حتی با بستن چشم هایم می توانم مجسمشان کنم:اروند کنار،غروب دلگیر شلمچه،قتلگاه طلائیه،میعادگاه عاشقان دوکوهه،هویزه این سرزمین که یاران اباعبدلله در آنجا در خون پاک خویش غلطیدند و سر بر آستان حضرت دوست نهادند.کسی به من گفت خاک جنوب به خاطر شهدایی که در آن به مسلخ عشق رفته اند است که این کشش و جاذبه را دارد.بی جهت نیست که آنجا را کربلای ایران نامیده اند.اینها را نمی توان در حرف گفت باید رفت و به نظاره نشست باید بروی تا بفهمی چرا به طلائیه می گویند قتلگاه شهدا، چرا به شلمچه می گویند کربلای ایران و...هزاران حرف ناگفته که نمی شود گفت. یا علی
|