سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  واگویه ها
دانشمند باش، یا دانشجو، یا شنونده، و یا دوستدار آنان . پنجمین مباش که هلاک می شوی . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدهای وبلاگ
52672
بازدیدهای امروز وبلاگ
12
بازدیدهای دیروز وبلاگ
30
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
واگویه ها
مرضیه
اولا:سلام،و اما بعد اهل ایرانم سرزمینی اهورایی و جاودانه تا همیشه تاریخ. و در دل طبیعتی زندگی میکنم که مردمانش سبزند چون جنگلهایش و آبی و جاری اند همچون دریای بیکرانش
لوگوی وبلاگ
واگویه ها
فهرست موضوعی یادداشت ها
غزه . فلسطین . مسلمانی . یهود .
بایگانی
تمام اندوخته های من
مناسبت های بیشمار
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
پاییز 87
زمستان 87
اوقات شرعی
لینک دوستان

معلوم الحال مجهول الهویه
ح. زینتی ( یه وبلاگ خوب با یه دوست خوب)
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی
خاطرات یک خبرنگار
ایمان

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن سرزمین زیتون دوشنبه 86 مهر 16  ساعت 12:1 عصر

بسم الله قاسم الجبارین

گمان نمی کردم تاریخ دوباره تکرار شود.اما مثل اینکه گمان من غلط بوده

مگر نمی بینید سپاهیان ابره  را که فوج فوج به سوی سرزمین مقدسمان،این خانه خدا،این سرزمین پاکان که میعادگاه هزاران شهید است به راه افتاده اند.

نمی شنوید فریاد خوشی شان را که بر کم جراتی سران عرب می خندند. نمی بینید خشم جوانان ر ا که در غم از دست رفتن مامشان خون می گریند. آیا حس نمی کنید گام های سنگینشان را بر صحن مقدس مسجد الاقصی؟ اگر قرار است تاریخ تکرار شود پس کجایند ابابیلان؟ به آسمان نگاهی بینداز. جواب خود را می یابی. آیا نمی بینی ابابیلان جوان و تازه به پرواز درآمده را که با وجود سن کم همچون خردمندان راه مبارزه را در پیش گرفته اند. اما تعدادشان چه اندک است. پس کجایند ابابیلان دیگر!

آیا فراموش کرده اند فرمان خدایشان را و سخن پیر و مرادشان را که می فرمود هر کس فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود و بدان بی توجهی کند مسلمان نیست.

بپاخیزید ملت عرب پس کجاست غیرت و همیتتان.برخیزید و مشت های گره کرده خود را با آن سنگهای پنهان در آن بلند کرده و به سوی سپاهیان ابرهه پرتاب کنید. برخیزیید و متحد شوید که در این صورت است که می توان آنان را از صفحه روزگار محو کرد.بر خدای تعالی آن سرچشمه نور ازلی و ابدی تکیه زنید که هر کاخ ظلمی روزی فرو می ریزد و آنگاه منادیان فریاد بر می آورند:«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»

یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن راه ناتمام شنبه 86 شهریور 31  ساعت 11:57 صبح

بسم الله ستار العیوب

راه باز است،معبر ها همه پاک شده اند،لا به لای سیم خاردارها،پلاک ها چشمک می زنند.

و شهدا هنوز ایستاده اند و با سر انگشت وفا،به نقطه رهایی را نشان می دهند.

خط هنوز شکسته نشده است،کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است.

فرمانده فریاد می زند:

سنگر بکن ای برادر،امروز هم روز جنگ است

امروز اما قلم ها،سرنیزه های تفنگ است.

امروز میدان معنا، خود عرصه کارزار است.

هر واژه ای یک گلوله، هر جمله ای یک تفنگ است.

قلم هایی به عدد اراده ها

باید دست به کار شد. صدای فرمانده از لا به لای نیزار ها تا اعماق تاریخ به گوش می رسد:

«اگر ماندید، بنویسید، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را.»

امروز شروع راهی سخت و طولانی است .به درازای تمام تاریخ ایران، به عمق رشادت ها و فداکاری ها،به وسعت پهلوانی ها. یادمان نرود چه روزهایی بود. یادمان نرود چه کسانی رفتند و چه کسانی ماندند

یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن واگویه ها چهارشنبه 86 شهریور 28  ساعت 1:46 عصر

با نام او که آغاز و پایان هر چیز به یادش ختم می شود

مدتی بود که می خواستم در مورد موضوعی بنویسم ولی در چه مورد نمی دانستم و این مشکل همیشگی من است. به همین دلیل بیشتر مواقع فی البداهه می نویسم.

اما اینبار در فاصله میان اذان صبح و طلوع فجر که به روایتی درهای آسمان باز است و فرشتگان میان آسمان و زمین در رفت وآمدن،نخوابیم تا بنگارم.

راستش بعد خواندن نماز صبح یاد ماجرایی افتادم که لرزه بر اندامم انداخت.مالک بن انس از یاران امام صادق(علیه السلام)نقل می کند:سالی با امام به سفر حج مشرف شدیم. در روز میقات هنگام تکرار کردن جمله لبیک الهم لبیک متوجه شدم حالتی به امام دست می دهد که نمی توانند ای جمله را بگویند. به ایشان نزدیک شدم و عرض کردم:آقا جان شما باید این ذکر را هر طور شده بگویید. فرمودند:ای مالک چگونه بگویم الهم لبیکاگر خدا بگوید:لا لبیک.

با خود گفتم اگر امام که مقامی معصوم داشته و از گناه مبرایند اینگونه در مقابل خدا ترسانند پس وای به حال ما که بی پرواییم در مقابل ذات احدیت و آنجا که حرم خداست دست به گناه می زنیم.

یاد عهدها و پیمانهایی می افتم که با خدا و شهدا بستم و بعد مدتی پیمان شکنی کردم. یاد حرفهایی که به اونا می زدم و حالا این منم که روسیاه شدم.از اونا می خوام که منو بابت اون حرفها ببخشن .بیشتر اوقات اتفاق می افته که به خدا شکایت می کنیم و میگیم خدا مگه چه کردم که فلان بلا بر سرم اومد. منم تا مدتی پیش همینو میگفتم ولی حالا جرات زدن این حرفم ندارم. اگر خدا برگرده و بگه به خاطر یکی از اون گناهان کوچک و بزرگی که کردی تو رو همین دنیا میخوام عقوبت کنم چی دارم که بگم؟ مسلما هیچ

اما چیزی که این وسط وجود داره امیده امید به جود و کرم خدا به بخشایشش به ستار العیوبیش و به غفار الذنوبی او که هر چه که داده و نداده به نفع ما بوده و حال در این ساعتها و روزهایی که ارزشی هزارها برابر روزهای عادی دارند از او می خواهیم که من روسیاه رو از این معرکه و آزمایش رو سفید بیرون بیاره.    آمین

یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن درد و دلی با خدا سه شنبه 86 مرداد 9  ساعت 12:59 عصر

به نام او که رنگ می زند بر تمام بی رنگی ها

خدایا با تو حرف دارم. حرفهایی که شاید گفته ام و تو نشنیده ای. هزاران بار در خلوت خود تو  را خوانده ام.اینبار می خواهم بنگارم این حکایت قدیمی را.

خدایا چه ساده و بی ریا پیشتر آسمان دلم آبی بود. اما چه گذشت که امروز آسمان دلم ابری و مه آلود است.مانند آنکه سالهاست آبی آسمان به مهمانی او نیامده. چه بگویم که عاشقی مرا وادار به حیاتی کرد که باورش بر این دل خسته دشوار بود. چه گذشت بر این دل وامانده

تو بگو چه بنویسم. سعی کردم تا تمام عاشقی را برایت ساده تعریف کنم. تا برایت آرام زمزمه کنم حدیث عاشقی را.اما نفهمیدم شاید تعریف من هیچگاه به گوش تو نرسد. شاید میان تعریف من و تو هزاران فرسنگ فاصله باشد.

چه بنویسم برایت که گفتن بیهوده من و شنیدن بیهوده تو. که عاشق را وجود معنا کرده ایم اما عشق  عشق در آیین من یعنی سرسپردن. من گمان می بردم عشق و وعاشقی حرمتی دارد به اندازه دریا،به بلندای تک ستاره آسمان. باور کن گمان می بردم در آیین من حرف و حدیث عاشقی این گونه معنا شده  عشق حدیث جنون است و حکایت دیوانگی.

اما شاید خود نفهمیده ام عشق را  چه بگویمت که تمام ناگفته ها را پیش از آنکه بر ذهنم بگذرد بر آن آگاهی.

اینهمه سال گفتم و تو ندانستی حال غریبم را. اما باور کن من مانده ام و هزاران حرف ناگفته به تو.

حرف هایی که در صندوقچه دلم مانده و سالهاست گرد و وغبار بر رویش نشسته. اما... اما کسی را نیافتم تا آن را بگشاید و غبار چندین ساله را بتکاند.تنها تو را  داشته ام تا برایش از ناگفته ها بگویم هرچند شاید آنها را نشنوی. اما ناامیدم نکن و بگذار به حقیقت بپیوندد این آرزویم که صدایم را می شنوی بر حال غریبم چاره ای می اندیشی.

                                                                                00:35 بامداد

                                                                               یا علی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن میهمانی خدا دوشنبه 86 تیر 25  ساعت 1:53 عصر

با نام او که آغاز همه چیز است

عجب روزی است امروز آغاز ماهی که به فرموده حضرت رسول(ص)ماهی پر فضیلت تر از آن نیست.

رجب در لغت به معنای نهری در بهشت می باشد. حضرت رسول(ص)می فرمایند::ماه رجب ماه خداوند است،ماه شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امتم می باشد.

در روز محشر ندا می دهند:این الرجبیون(کجایند اهل رجب) به این معنا که کجایند آنان که ماه رجب را گرامی شمرده اند و اعمال این ماه عظیم را بر پا داشته اند.

و ولادت مولودی پاک از سلاله نبی مکرم اسلام یعنی امام محمد باقر(علیه السلام)

این امام همام به روایتی در سوم ماه صفر سال 57 هجری دیده به جهان گشود.

امام محمد باقر(ع) نخستین کسی بود که هم از طرف مادر و هم از طرف پدر علوی و فاطمی بود.زیرا مادر گرامیشان فاطمه دخت گرامی امام حسن مجتبی(ع) و پدرشان امام سجاد(ع)بود.براثر این ازدواج که در زمان امامت امام حسین(ع)انجام شد دونسلپاک امام حسین و امام حسن (علیهما السلام)بهم رسیدند و به سبب این کرامت امام باقر(ع)به هاشمی من هاشمیین و علوی من علویین و فاطمی من فاطمیین مشهور شدند.

نکاتی در مورد مادر امام محمد باقر(ع) 

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن بهشت زیر پای مادران است چهارشنبه 86 تیر 13  ساعت 11:13 صبح

سلام به تمامی دوستان

این هفته چقدر پر مناسبت بود.

اول:شهادت آیت الله صدوقی(رحمت الله علیه)چهارمین شهید محراب

دوم:مورد هدف قرار گرفتن و سقوط هواپیمای ایرانی ایرباس به همراه 290 مسافر و خدمه در آبهای نیلگون و آرام خلیج فارس.

سوم:ولادت خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

    

                       



 

 
 
او که ام ابیهای پدر بود بعد وفات مادر. او که نور وجودش در میوه ای از میوه های بهشتی قرار داشت تا آن زمان که پیامبر در شب معراج قدم در بهشت نهاد و به امر باری تعالی از آن میوه تناول نمود و نور فاطمه(س)در صلبش قرار گرفت و از بطن خدیجه قدم در عالم گیتی نهاد و جهانی را مدیون خویش قرار داد آنگونه که حضرت رسول فرمود:خداوند تمام هستی را به خاطر فاطمه(س)آفرید.
او را محدثه نامیدند چون علوم هستی را از ازل تا ابد از طریق جبرئیل فرا گرفته بود و حتی با مولای متقیان علی(علیه السلام)به مباحثه می پرداخت.
در ضمن فرا رسیدن روز مادر را نیز به همه شما به خصوصو مادرانتان تبریک می گویم و امیدوارم آنانکه از این نعمت بهره مندند آن را به فراموشی نسپارند و همین یک روز را به یاد آنان نباشیم بلکه سعی کنیم تمام عمر را در خدمت به انان سپری کنیم.
                                                                       
                                                              یا علی


                                                                                                                              

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مرضیه  

عنوان متن دلتنگی سه شنبه 86 تیر 5  ساعت 1:0 عصر

سلام سلامی به زیبایی بهار و گرمای تابستان به شما دوستان خوب

امیدوارم خوب باشید و سرحال. شرمنده از اینکه اینقدر دیر اومدم. امتحانات پایان ترم بود و یه عالمه کتاب که هنوز لاشونو باز نکرده بودم.

امروز رو به تمام کسانی که در امر مبارزه با مواد مخدر،این نابودگر خانواده ها فعالیت میکنند و همینطور شما تبریک میگم.کشور ما جزو پیشقراولان مبارزه با مواد مخدر است و در شاهراه تبادل این مواد بین شرق و غرب.همه ساله شهدای زیادی در این راه تقدیم میشوند ولی هستند افرادی که تنها به فکر خویشند و از هموطنان خود غافل. راستی امروز بیش از 76 تن مواد افیونی در شهرهایی چون تهران،کرمان،یزد به آتش کشیده می شود.به امید روزی که هیچ مواد مخدر و در نتیجه هیچ معتادی در جهان و به خصوص در کشور عزیز و زیبایمان ایران اسلامی وجود نداشته باشد.

                                         *************************************

دومین مطلب:پیشاپیش روز 7 تیر و سالگرد حمله به حزب جمهوری اسلامی ایران و شهادت سید بزرگوار و مجاهد فی سبیل الله و مظلوم انقلاب به تعبیر امام خمینی «شهید آیت الله بهشتی» را به شما ایرانیان عزیز و همیشه سربلند تسلیت عرض میکنم. فردی که به گفته امام عزیزمان خود به تنهایی یکی ملت بود. او که در برابر تمام توطئه های دشمنان مهر سکوت برلب زد به خصوص در برابر رئیس جمهور خائن ایران بنی صدر که ارتباطش با مجاهدین خلق و رژیم بعث افشا شد.شهید بهشتی را فقط زمانی شناختند که به دست عوامل مجاهدین مظلومانه به شهادت رسیده بود.مردم به دلیل تبلیغات مسموم مجاهدین او را دشمن و خائن می پنداشتند غافل از اینکه او مانند خاری در چشم دشمنان این آب و خاک جلوه میکرد و درصدد از بین بردن و محو اویند. کاش او را زودتر میشناختند و آنقدر آزارش نمی دادند و نمک بر زخمش نمی پاشیدند. بهشتی و امثال او هنوز هم غریب و مظلومند چرا که تنها در این یک هفته یادمان می افتد که او هم بود،که باید از او هم قدردانی کنیم و یادش را گرامی بشمریم. در هر حال هفته قوه قضائیه را به تمام قضات و کسانی که دست اندرکار کمک به برقراری قانون در کشورند و به شما هم میهنان خوبم تبریک میگویم و امید دارم روزی برسد که قضات ما عدل علوی را در کشور بر پا کنند.

                                         ************************************  

  سوم:راستش بعد از برگشتن از سفر جنوب می خواستم در موردش بنویسم اما پشیمان شدم،حالا که حدود سه ماه از آن زمان می گذرد فکر میکنم چقدر زود گذشت به یک چشم بر هم زدن و حالا من اینجایم با انبوه خاطرات و کوله باری از دلتنگیها و حسرت ها. مطالب زیادی در مورد جنگ خوانده بودم ولی زمانی که به آنجا رفتم فهمیدم هیچ نمی دانم. به خودم می گفتم چرا دلشان برای جبهه در زمان مرخصی هایشان تنگ میشود به گمان باطل خودم درکشان میکردم ولی حالا و نه تنها حالا از زمانی که قصد برگشت داشتیم در اتوبوس گویی گرد مرگ پاشیده بودند نمی دانم حرفهایم را درک می کنید یا نه ولی آنقدر دلتنگم که گویی چندین سال از آن زمان میگذرد و من تنها مانده ام. نمی دانم شاید خاصیت خاک جنوب اینگونه باشد که هر قدر به آنجا روی باز هم دلتنگی،باز هم حسرت می خوری که چرا از آنجا بهره کافی را نبرده ای.کاش میشد که زمان به عقب برگردد و هنوز می توانستم در آنجا باشم هرچند حتی با بستن چشم هایم می توانم مجسمشان کنم:اروند کنار،غروب دلگیر شلمچه،قتلگاه طلائیه،میعادگاه عاشقان دوکوهه،هویزه این سرزمین که یاران اباعبدلله در آنجا در خون پاک خویش غلطیدند و سر بر آستان حضرت دوست نهادند.کسی به من گفت خاک جنوب به خاطر شهدایی که در آن به مسلخ عشق رفته اند است که این کشش و جاذبه را دارد.بی جهت نیست که آنجا را کربلای ایران نامیده اند.اینها را نمی توان در حرف گفت باید رفت و به نظاره نشست باید بروی تا بفهمی چرا به طلائیه می گویند قتلگاه شهدا، چرا به شلمچه می گویند کربلای ایران و...هزاران حرف ناگفته که نمی شود گفت.                                                                         یا علی

 


  نظرات شما  ( )

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

در چه صورت آمریکا با ایران رابطه برقرار می کند؟
سفر به دیدار دوست
عذرخواهی
شهدای عرفه
همه شهدا تهرانی نبودند
سخنی با خدا
و باز هم سلام
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن